رفتی
در سوگ عزیزان:
مادرم
رفتی و رفتن تو آتش نهاده (نهاد) بر دل
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل
رفتی و بر نگشتی بر این دل خرابم
مانده ز دوری تو صد داغها که بر دل
رفتی و سرنوشتم جز نیستی نباشد
تنها سؤال این دل جز کیستی نباشد
رفتی و روی من را مهر رخت گرفته
ورد زبان تنها جز چیستی نباشد
رفتی و دوری تو سوزانده بال پرواز
یاران به او رسیدند من ماندهام در آغاز
رفتی و در فغانم از دست این زمانه
حتی در جهنم مانده بروی من باز
رفتی و پای رفتن گویی ز من گرفتند
زنجیری از ترانه دور بدن گرفتند
رفتی و جای پایت شد قاب عکس این دل
از غم تنم بپوسید دورش کفن گرفتند
برگرفته از: http://madaramdostatdaram.blogfa.com
+ نوشته شده در شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۱ ساعت 10:1 توسط مستوفی
|
به نام خدا